محمد بن عرفه در روایتی می گوید: امام رضا(ع) به من فرمود: ای پسر عرفه! همانا نعمت های الهی، همانند شتری است که او را در خوابگاهش که در نهر آب است، بسته اند. این نعمتها برای مردم تا وقتی است که با آنها نیکو رفتار کنند و قدر آنها را بشناسند اما همین که قدر آنها را نشناختند و با آنها بد رفتار کردند، از چنگ آنان می گریزند.(1)
بدون شک یکی از مصادیق بارز قدردانی از نعمتهای الهی کمک به همنوع و احسان و بخشش به دیگران است . این موضوع در کلام و سیره امام رضا علیه السلام نشانگر آن است که ایشان با تأسی به پدران خویش سخاوت را عملی پسندیده و بخل را کاری مذموم برشمرده اند.
سخاوت در کلام امام رضا(ع)
در همین راستا امام رضا(ع) در باره طرز فکر و رفتار انسان سخاوتمند و تفاوتش با آدم بخیل می فرمایند: اَلسَّخىُّ یَأکُلُ مِن طَعامِ النّاسِ لِیَأکُلوا مِن طَعامِهِ ، والبَخیلُ لا یَأکُلُ مِن طَعامِ النّاسِ لِئَلاّ یَأکُلوا مِن طَعامِهِ؛ یعنی: سخاوتمند از غذاى مردم مى خورد، تا مردم از غذاى او بخورند اما بخیل از غذاى مردم نمى خورد تا آنها نیز از غذاى او نخورند.(2)
حضرت امام رضا علیه السلام در بیانی دیگر درباره جایگاه آخرتی و عاقبت سخاوتمند و بخیل میفرمایند: سخاوتمند همیشه به خدا نزدیک است، به بهشت نزدیک است، به مردم نیز نزدیک است و از جهنّم دور میباشد. امّا بخیل از خدا دور است، از بهشت دور است، از مردم هم دور است و به دوزخ و جهنّم نزدیک است. (3)
سیره عملی امام رضا (ع)
ابن شهر آشوب می نویسد که حضرت رضا علیه السلام در روز عرفه در خراسان تمام اموال خود را در راه خدا بخشید فضل بن سهل عرض کرد که این گونه بخشش غرامت است حضرت فرمود نه! بلکه غنیمت است سپس فرمود هرگز غرامت مشمار آنچه را که بوسیله ی آن طلب اجر و کرامت می کنی (4).
مرحوم شیخ مفید قدس سره در کتاب «ارشاد» با سند از غفاری نقل میکند که او گفته است: به شخصی از خاندان ابورافع (که از یاران و دوستان پیامبر صلی الله علیه و آله بود) بدهکار بودم و اصرار داشت که خیلی فوری باید بدهی او را بپردازم. با این حال به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفته و نماز صبح را خواندم. به ناچار به سوی حضرت امام رضا علیهالسلام که در عریض بود، رفتم. .....
... امام (ع) مرا به خانه دعوت کرد. با حضرت وارد منزل شدیم و نشستیم. برای حضرت از احوال پسر مسیب نقل میکردم. عرایضم تمام شد، فرمود: مثل اینکه هنوز افطار نکردهای؟
عرض کردم: نه،حضرت دستور داد تا غذا حاضر کردند. سپس به غلام خود فرمود: با من در افطار کردن شرکت باشد.
حضرت پس از افطار فرمود: فرش را بالا بزن و هر مقدار پولی که در زیر آن میبینی، بردار. چون آن محل را بالا زدم. چند دیناری دیدم. آنها را برداشته و در آستینم گذاشتم....
وقتی وارد منزل خود شدم. چراغ خواستم تا دینارها را بشمارم. چهل و هشت دینار بود با آن که بدهی من بیش از بیست و هشت دینار نبود.
در میان دینارها، دینار درخشندهای به چشمم خورد که از صافی و روشنی آن به شگفت آمدم. آن را برداشته و نزدیک چراغ آوردم. نوشتهی بسیار آشکار بر آن ظاهر بود: فلانی از تو بیست و هشت دینار طلبکار بود. اینک طلب او را بپرداز و ما بقی که بیست دینار است متعلق به تو است هر گونه که خواستی، استفاده کن.
سوگند به خدا! من مقدار بدهی خود را به حضرت نگفته بودم که چقدر است (5)
پانوشتها:
1. عیون اخبار الرضا ج1/باب 30/ حدیث 25 / ص666
2. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 15، ح 26
3. بحارالانوار: جلد 68، صفحه 356، حدیث 18
4. مناقب جلد 2 ص 412
5. ترجمه ارشاد، ص 597
نظر شما